نوشته های مداد سیاه



 

تیرانداز نرماندی
قسمت اول
.
سرخی آسمان خیلی وقت است که از بین رفته، خورشید کاملا محو و توپخانه نازیها به خاموشی گرائیده. مارتین مخفیانه بدور از چشم فرمانده، دستمالی که لی لی، همسر نابینایش قبل از اینکه نرمندی توسط نازیها اشغال شود برایش گلدوزی کرده بود را از جیب یونیفرمش بیرون کشید، بو کرد، بوسید، تا کرد و دوباره سرجایش گذاشت. این کاری بود که مارتین هر شب، قبل از انجام ماموریت انجام میداد. حکم یک روبوسی خداحافظی با لی لی را داشت.
ژانت، مافوق مارتین، داشت به صورت از سوز سرما سرخ شده اش واکس می مالید و خود را برای گشت شبانه آماده می کرد. ژانت برخلاف تمام ن فرانسوی بیشتر از اینکه عاشق رژ و عطرهای کریستین دیور باشد شیفته تفنگ دوربین دارش بود.
یک بار وقتی دیده بود مارتین دستمال لی لی را بو میکشد و میبوسد، آنرا از چنگ مارتین کشیده و لوله گازوئیلی تفنگش را با آن تمیز کرده بود. ژانت عقیده داشت عشق چرت است و مارتین زیادی رمانتیک.
.
ژانت یک افسر عالیرتبه ارتش فرانسه بود. یک تک تیرانداز کارکشته. از زن بودن تنها موهای بلوند و پر و دلفریبش را داشت. که آن را هم همیشه خدا از پشت میبست. از حق نگذریم زیبا هم بود. اما جنگ .جنگ مردها را پیر و زشت میکند، زشتی اش را به مردها میدهد در عوض جوانی و زیبایی را مثل زالو از وجود زنها میمکد. بی دلیل نیست جنگ همیشه تازه نفس و جوان است.
با تمام این حرفها ژانت زن زیبایی بود. هیچ زالویی آنقدر قدرت نداشت که بتواند تمام زیبایی ژانت را یکجا بمکد. حتی جنگ بین الملل دوم.

#مداد_سیاه


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بهرام نورائی مشتریان کیان آرت فروشگاه اینترنی بذر کارنیلا هَذَا بَلَاغٌ دانلود خلاصه کتاب نظام اقتصادی صدر اسلام هادی غفاری دیگ سنگی مدفیل | مشاوره و برنامه ریزی کنکور رپ برتر برده ی یاغی هیئت متوسلین به امام رضا(ع)کرمان